حاجی
 

اون شب حاجی خیلی نورانی شده بود. همه بچه ها رو بوسید. آفتابه رو برداشت و رفت پشت خاکریز. ناگهان صدای انفجاری بلند شد. آره، حاجی رو مین ریده بود...