این چه نوری است که در مهـــــر قمر می بینم
همـــــــه آفاق پر از فتنـــــــه و شر می بینم
دختـران را همه در جنگ و جـــــــدل با مادر
پســـــــــران را همه بدخـــواه پدر می بینم
ابلهـــان را همه شربت زگــــلاب است و شکر
قــــــــوت دانا همه از خون جگـــر می بینم
اسب تازی شده مجــــــــــروح به زیـر پالان
طـــــــــوق زرین همه بر گردن خر می بینم